باز
در میان یک هیاهو
یک آواز
می تراود به سرم
چه خوش آوایی. ولی
ناله دارد در درون
مثل آبی که می چکد بر سنگ
قطره قطره ریزشی دارد به سرم
ناله هایش رخنه می کند در دل
گوش کن
گوش کن باز
ناله هایش از چیست
نمی دانم اما
ناله اش از ناله لیلی بدتر است
زندگی یک سیب است گاز باید زد با پوست
یا هو
تو کیستی که من بی تو بی تابم
شب از هجومخیالت نمی برد خوابم
تو چیستی . که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردانم
یا هو
مثل اینکه کمی دلگیرم
گاه و بیگاه دلم میگیرد
راه سختی ست رسیدن تا او
من از این راه دلم میگیرد
دست من نیست که پر بارانم
خواه و نا خواه دلم میگیرد
<یه غریبه>