مراد
همیشه همه چیز بر وفق مراد نیست
همه چیز ان طور که می خواهی نمی شود
و سر آخر همه چیز در یک جا جمع نمیشود
چه میشه کرد جز ساختن
کیست ؟
یکی میاد از راه دور
یه روز میاد ولی شاید کمی دیر
در ان هنگام که شاید نتوان کاری کرد
و کار گذشته باشد از کار
دل مرده باشد از عشق
از شور و اشتیاق
از تحول
دل مرده را دگر جانی نیست
نای پریدنی نیست با پرنده
حتی اگر بلبل باشد
خوش صدا و خوش اواز
خوش چهره و سبک پرواز
پرنده سر نزن به دیار من
به دیار دل ویرانه من
شاید تصورت چیز دگر باشد
و من نمی خواهم
ویرانگی اشیانه و دیارم را ببینی
بگذار نقشم در تصورت
و در درونت
زیبا بماند
بگذار ماندگار باشم
همانطور که تو هستی در درونم
در شهری شلوغ
مردم از بی عاطفگی
یکی میگه تو خوبی
یکی میگه دوستت دارم
ولی
همه در ابهامی عمیق فرو رفته اند
و یا
این منم که غرق توهمم
کسی چه می داند
شاید روزی رها گردم
ویا برای نجات خویش تلاشی کنم
به هر حال
باید کاری کرد . شوری داد
سعی و کوششی برای تنیدن پیله
و یا جویدن پسله برای پرواز
نمی دانم چطور برای خود شرح دهم
احساس کرم قبل از تنیدن
و یا احساس پرواز قبل از پریدن
ولی احساس خوبی ست
شوری دگر دارد
و تولدی دوباره