23/6/80
***تکرار لحظه ها چه شگفت انگیز است***
" سکوتم از رضایت نیست" این جمله ای بود که مینی بوس حامل من و دیگر دوستان و بچه محله هایم نوشته شده بود
< بار دیگر سفری به ورسک >
انگار همین دیروز بود که برای اولین بار به ورسک آمدم و تقریبا با همین جمع . البته نه خود محل ورسک بلکه یکی از مناطق ییلاقی ورسک. الان من روی یک تپه دور از همه بچه ها نشسته ام و بجز بچه ها که مشغول بازی فوتبال هستند همه چیز را تحت نظر دارم .
در سمت راست من و جلوی من درختهای جوان قرار گرفته اند به طوری که داخل دره را نمی توانم ببینم و فقط دامنه های سر به آسمان کشیده را در جلو و راست خودم دارم.
اما در سمت چپ من فضای دید بسیارزیاد است و من ده یازده خانه ییلاقی و داخل دره را به طور کامل می بینم.
بگذریم الان هوا آفتابی و خیلی خوب است و باد لطیفی هم می وزد و هم اکنون که این نوشته را می نویسم سروصدای بچه ها خوابیده و معلومه که برای خوردن ناهار به خانه های ییلاقی رفته اند .
اینها را می نویسم که در خاطرم بماند که امروز و این لحظه بر من چه گذشت .
احتمالا ما بعد ناهار و چند ساعتی استراحت به سمت خانه حرکت می کنیم تا به موقع برای دیدن فوتبال ایران – بحرین در خانه باشیم.
راستی نگفتم ما دیروز صبح پنج شنبه وارد این محل شدیم و شب را در اینجا البته کمی بالاتر از اینجایی که من توصیفش کردم خوابیدیم که توصیف اتفاقات دیروز و دیشب و امروز صبح را در یک فرصت مناسب توضیح می دهم .
فعلا می خوام تا بچه ها ناهارم را نخوردند بروم و ناهارم را نوش جان کنم که فکر می کنم تن ماهی با نوشابه و مخلفات باشد .
پس تا بعد ...
( این عین نوشته های من در تاریخ 23/6/80 بود و چون دوست نداشتم تغییرش بدم جملات عامیانه نوشته نشده و کاملا کتابیه
خوب دوست داشتم طبیعی باشه بون دخل و تصرف . حالا وقایع روز و شب ما قبل اون و صبح همون روز رو تو یه فرصت دیگه می نویسم . )